با معنا/زنبور عسل
دل مردم از خدا دور شده است ابلیس به صورت ماه ، حلول شده است دجال به پستوی خانه رخنه کرده بود خدا رفته رفته از یاد همه رفته بود همسفرِ عقلِ مترسک و خیال پوچ سایه ی غیرت از این مزرعه کرده کوچ در فصل طوفان و تگرگِ امواج زن و مادر خود به ماهواره دهد باج کمبود تقاضا و فراوانی عرضه سکوتِ مترسک و مزرعه و کلاغ هرزه طغیان کثافت جوی و نجاستِ خاک افتادنِ پیش پا ، سردرختی پاک عشق گندیده ی انباری ، عرضه نوبر و کال عرض اندام پیش خر و سرخوشی تنگ حال قافل از وعده ی در پیش ، زمستانی سرد برکه ی خشکیده و یک مزرعه ی زرد به گوش کَرم این خجالت خبر داغ خوشه ی گندم هدیه ی مترسک به کلاغ متروکه دل و ، غم کردنِ کوت پر شده دفتر شعرم از سکوت خوش باش و به یک فاجعه بنگر باشی به شبی صاحب یک گله ی گر پشیمان شدن و بغض گلو چه سود بر پدر آن که این عامل فتنه را سرود
ادامه مطلب
لطفا صفحات دیگر را نیز ببینید |