با معنا/زنبور عسل
شب تار و گل و خار و حرف وفایی نیست گنه بار و گرفتار و سفر را همسفر ی نیست غنچه ی خموش بلبل را به گفتار آورد مرگ گل به بلبل خوش خبری نیست
عراق و شام و یمن و مکر اخ الیهود نا فرمانی خدا و هتک حریم ماه ودود شرم بشر و زنده به گور به یاد آمده بود خدا رحم کند به بشر ز نادانی آل سعود کندن ریشه ی صهیون و آل حسود مرگ ابلیس ، محض انتقام یاس کبود وزید به جهان چو نسیم صبح زود آمده بیرق نوری به سر این همه دود هدیه ی مستضعف و هر بچه گدا درود به زبان غزل و قصیده و شعر و سرود نذر شربت و عطر و عنبر و عود سلام و صلوات، آمد به جهان حضرت موعود
بجای انتقاد سخت و این گلایه ها به قول هم وطن کمی " برار" می شوم یک رنگ ترس ایران است ، سبز نمان انشقاق است ، من سه رنگ با وقار می شوم اگر اجازه می دهی یک رنگ نباشم و سرخ و سفید و سبزه من به پرچم دیار می شوم نشان پاکی و سادات سبز رنگ اما من سرسبز و دل سفید، و پاک شهید به بار می شوم تو هم دست خدا بگیر و با ش با ولی تو هم منی و من چو ایران پایدار می شوم فتنه و فتنه گر ، کتاب فتنه نه تو سرور و فاطمه من هم ندا یار می شوم بگو کجای این قزلحصار خودش بها می دهد تو شیخ فتنه را بپرس خودم به دار می شوم بجای زشت و شنیع بگو تو از خدا دفاع آخر تو بمان خودم طلایه دار می شوم و باز این سکوت تو خیانت است به بغض من گفتی تو از قزلحصار چندیست به این دیار می شوم حریف نباش و پشت به پشت من بده خودم برای تو رفیق پای دار می شوم برادری برادرم رفیق ی حرف آخرم سرخ ترین شاخه گلی با تو بهار می شوم نقد اثر http://keryas.ir/Shahram.sadidi
دل مردم از خدا دور شده است ابلیس به صورت ماه ، حلول شده است دجال به پستوی خانه رخنه کرده بود خدا رفته رفته از یاد همه رفته بود همسفرِ عقلِ مترسک و خیال پوچ سایه ی غیرت از این مزرعه کرده کوچ در فصل طوفان و تگرگِ امواج زن و مادر خود به ماهواره دهد باج کمبود تقاضا و فراوانی عرضه سکوتِ مترسک و مزرعه و کلاغ هرزه طغیان کثافت جوی و نجاستِ خاک افتادنِ پیش پا ، سردرختی پاک عشق گندیده ی انباری ، عرضه نوبر و کال عرض اندام پیش خر و سرخوشی تنگ حال قافل از وعده ی در پیش ، زمستانی سرد برکه ی خشکیده و یک مزرعه ی زرد به گوش کَرم این خجالت خبر داغ خوشه ی گندم هدیه ی مترسک به کلاغ متروکه دل و ، غم کردنِ کوت پر شده دفتر شعرم از سکوت خوش باش و به یک فاجعه بنگر باشی به شبی صاحب یک گله ی گر پشیمان شدن و بغض گلو چه سود بر پدر آن که این عامل فتنه را سرود بجای یک قرار هزار بی قرار می شوم
سکوت عاشقانه را خودم شکار می شوم
ادامه مطلب
لطفا صفحات دیگر را نیز ببینید |